بنیاد عبدالرحمن برومند

برای حقوق بشر در ایران

https://www.iranrights.org
درد و رنجی که بستگان یک محکوم تجربه می‌کنند بیش از عدالتی است که با مجازات او تامین می‌شود. - آلبر کامو، اندیشه‌هایی درباره گیوتین
اعدام: مجازاتی که بالای دار پایان نمی‌یابد
«اگه قرص نخورم نمی‌تونم بخوابم و حرف بزنم. شکنجه روحی‌ای که من شدم هیچ کس نشد. الان حتی نمی‌تونم با بچه خودم حرف بزنم.»
«واقعا این‌ها را بردند و کشتند چی شد؟ کسی به داد خانواده‌هاشان می‌رسد؟ مملکت بهتر شد؟»
«ما فکر می‌کردیم با اعدام قاتل دخترمون آروم می‌شیم؛ اما روز اعدام مثل همون روزی بود که فهمیدیم دخترمون به اون شکل مرده.»
«از وقتی همسرم زندانی شد پشت ما به‌خصوص من حرف زیاد می‌زدند. این باعث شد من الان از اجتماع فراری شوم و نخواهم با کسی به‌راحتی رفت و آمدم کنم.»
«یک بار خانمم تلفنی گفت: کاش من هم زندان بودم. او که بیرون بود آرزویش این بود که بیاید زندان، ولی وضعیت بیرون را نداشته باشد. درآمدی نداشت.»
«اینکه ولمان کنند به امان خدا و در بدبختی باشیم و بعد بگویند، چرا چنین و چنان شد که نمی‌شود. یکی بیاید بگوید دردتان چه بود؟ چرا شوهرت موادفروش شد؟»
«دخترم با هر بهانه گریه می‌کرد. می‌رفت روی اوپن آشپزخانه و می‌گفت ازاین‌جا خودم را می‌اندازم پایین و می‌کشم. چرا به من نگفتی پدرم را کشته‌اند».
«پدر شاکی که چارپایه را از زیر پای برادرم کشید، حالش از ما بدتر است. وقتی کسی را با دست‌های خودت قصاص می‌کنی، نمی‌توانی به‌راحتی فراموش کنی.»
«مثلا این کارتون‌های بنتن را‌ پسر شش ساله‌ام نگاه می‌کند می‌گوید مامان من می‌خواهم بنتن بشوم بروم دائی را نجات بدهم،‌ بروم پلیس‌ها را بکشم.»
«مادربزرگش به خاطر این که زکریا را کشته بودند و می‌گفتند خودکشی کرده، خودش را آتش زد و مرد. می‌گفت حق بچه‌ی من این طوری دارد پایمال می‌شود.»
«ایران بچه‌هایم را یتیم و بی‌پدر کرد. بچه‌های من در ایام عید زار زار گریه می‌کنند. تا زنده‌ام ایران را نفرین می کنم.»